1. در صورتی که برای اولین بار از این سایت بازدید میکنید, لازم است تا راهنمای سایت را مطالعه فرمایید. در صورتی که هنوز عضو نشده اید برای ارسال مطالب , دانلود فایل ها و ...عضو شده و در سایت ثبت نام کنید.با کلیک بر روی ثبت نام در مدت کوتاهی عضو سایت شده و از مطالب و امکانات سایت بهره مند شوید.
  2. هر گونه بحث سیاسی و خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران ممنوع می باشد و به شدت برخورد می شود.
  3. در صورت شکایت از مدیران و ناظران انجمن با کاربر farbod در ارتباط باشید.

⭕️❌⭕️ اتاق تاریک ❌⭕️❌

شروع موضوع توسط Engineer ‏28/6/16 در انجمن گفته گوی ازاد

  1. Engineer

    Engineer کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏6/5/16
    ارسال ها:
    216
    تشکر شده:
    784
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    درود !

    در این اتاق قراره آدرنالین خونتون از هیجان بالا بره!

    اینجا خاطرات دلهره آور، مرموز و ترسناک خودتون رو تعریف کنید ...

    [​IMG]
     
    αηgєℓ18، _.Fateme._، pardiiis و 9 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. Engineer

    Engineer کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏6/5/16
    ارسال ها:
    216
    تشکر شده:
    784
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    بچه که بودم، شاید 7-8 ساله، شب خونه مادربزرگم بودیم. خونه اونا هم تک بود. یعنی همسایه نزدیک نداشتن و سبک قدیمی.. دور و برش هم میشه گفت جنگل؛ باغ و پر از درخت.. خلاصه پسرعموم که خیلی از اذیت کردن من و دخترعموم لذت میبرد(!) توی ایوون نشسته بودیم و شروع کرد به تعریف داستان جن..! از شکل و شمایل عجیبشون و اینکه دختربچه ها رو میندازه تو گونی با خودش میبره تو تاریکی! فقط صدای جیغشون شنیده میشه و معلوم نیست چه بلایی سرشون میاد...
    تصور کنید من و دخترعموم چه وحشتی رو تحمل می کردیم. بعد اون تو شب ها همش توهم اینو داشتیم که یکی پشت سرمونه داره دنبالمون میکنه.. می دویدیم و جیغ می کشیدیم .

    این یکی از خاطراتم بود.
     
    Queen، _.Fateme._، pardiiis و 11 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. __dummy

    __dummy کاربر خودمونی

    تاریخ عضویت:
    ‏21/4/16
    ارسال ها:
    2,861
    تشکر شده:
    7,076
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    خوابیـــدن..!
    محل سکونت:
    بُرجِ دِلـــــو⛄❄
    ترسناک نیس..ولی خو..گفتم..بنویسمش..عاغا..سال ۸۹ اینا بود فک کنم...ی مرده خوار! تو بهشت رضا...پیدا شده بود...منم ۱۲ رو داشتم دیگه فک کنم...:smuggrin:
    اون زمان تو خونه ما معروف ب شیش متری شده بود...:eek:
    اینم شد ی آتو دست داداشای من...اووووف...دشوییمون اون زمان تو حیاط بود...منم ک شبو روز حالیم نمیشد اصولاً...:hilarious:
    حیاطمون ک اصن نگووو..شبا همچین مخوف میزد..انگار ارث باباشو با من یکی داشت...:meh:منم ک توهمی...وقتی میخواستم برم دشویی..آخخخ هم بابام میومد وایمیستاد تا من برم...هم داداشم...:hilarious::hilarious:بعد شما فک کن ی دشویی میخواستم برم...این داداشم...هی داد میزد...بالا سرت..مواظب باش..شیش متری...:meh::hilarious:
    هعیییی...:shifty:
    چ جیغا ک نکشیدم سر همین موضوع...ولی الان هر چی فک میکنم..میبینم اسکل میزدم اون زمانا...:hilarious::hilarious::hilarious:

    http://www.aparat.com/v/GxjfP#
     
    Queen، _.Fateme._، saeedd و 7 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. ŜǾหΪส

    ŜǾหΪส کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏22/2/16
    ارسال ها:
    6,102
    تشکر شده:
    13,057
    امتیاز دستاورد:
    113
    شغل:
    شمافکرکن همه کاره هیچ کاره
    محل سکونت:
    بابل
    آقا من با پسرداییم ودخترخاله ام باهم بزرگ شدیم یعنی سه تایی دنیاروخراب میکردیم این پسردایی من چون فقط بین ما پسربود همیشه درحال اذیت کردن ماست خلاصه یکی ازاون اذیتاش اینی که الان میخوام بگم
    رفته بودیم یواشکی ساعت 4/30صبح خونه آقاجون توباغشون آلوچه بکنیم ای خدا روز بد نبینین این آتیش پاره درباغوبازمیکنه ومیگه شما برین من الان میام مام ترسو منمجلوجلومیرفتم دخترخاله ام چسبیده به من عین چی میلرزیدیم انقده رفتیم تارسیدیم به باغ آلوچه یهوییی دیدیم یک پارچه سفید ازش تاب میخوره منکه سنگ کوب کردم وایستادم ولی دخترخاله ام که دست به جیغش ملسه یک جیغ فرابنفشی کشید که من دومترپریدم هوا حالاکه ازشوک دراومده بودم چشمام لوچ کردم رفتم جلو دیدم بلهههههههه اقادلشو داره فرش شده روزمین حالاساعت 4.30 صبح هی من بدو اون بدو هیچی دیگه اقاونمم فهمید رفتیم باغ همه مونو فرستادخونه هامون تایکماه رفتن به اونجاروبرامون قدقن کرد میدونم خنده دارنبود ولی باید توموقعیت پسرداییم باشین ببینین چقدرخنده دار بود
     
    __dummy، Queen، _.Fateme._ و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    [​IMG]
     
    * فرزانه *، ندا4444، __dummy و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    [​IMG]

    تصورکنین عکس ظاهر بشه ببینین اینجوریه....:bucktooth:
     
    ندا4444، __dummy، Queen و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    [​IMG]
     
    Engineer، ندا4444، __dummy و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. αηgєℓ18

    αηgєℓ18 کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏23/3/16
    ارسال ها:
    782
    تشکر شده:
    3,661
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    طراح وبسایت
    محل سکونت:
    qom
    یه شب رفتیم خونه خالم...گفتن در اتاقشون دوروزه ک قفله و هرکاری کردن باز نشده...هرقدر ک مردا تلاش کردن باز نشد..
    سه روز بعد ک میرن از خونه بیرون ، میان خونه میبینن در اتاقشون نیمه بازه...شب ها هم از حمامشون تو اتاق صدای آب میاد...بعضی اوقتات صدای حرف و برداشتن ظرف...خونه شون اصلا ترسناکه من ک وحشت میکنم برم اونجا...
     
    Engineer، ŜǾหΪส، و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. Queen

    Queen کاربر اخراجی

    تاریخ عضویت:
    ‏10/9/15
    ارسال ها:
    2,141
    تشکر شده:
    2,543
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    شاعر و رمان نویس
    محل سکونت:
    مشهد
    من.تا چن وقت پیش به جن اعتقاد نداشتم....الانم فقط یکم....
     
    __dummy از این پست تشکر کرده است.
  10. αηgєℓ18

    αηgєℓ18 کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏23/3/16
    ارسال ها:
    782
    تشکر شده:
    3,661
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    طراح وبسایت
    محل سکونت:
    qom
    یه بار هم دایی ام داشتن تو جاده گرمسار میرفتن..شب بوده..بعد انگار یه توده سفید از وسط جاده رد میشه...برمیگردن نگاش میکنن میبینن یه چیزی مثل آدم با لباس سفید سرشو انداخته زیر برعکس جاده داشته پیاده میرفته...
    هیچی دیگه ...دایی ام میگفت آل بوده
     
    Engineer، ŜǾหΪส، * فرزانه * و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  11. __dummy

    __dummy کاربر خودمونی

    تاریخ عضویت:
    ‏21/4/16
    ارسال ها:
    2,861
    تشکر شده:
    7,076
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    خوابیـــدن..!
    محل سکونت:
    بُرجِ دِلـــــو⛄❄
    αηgєℓ18 از این پست تشکر کرده است.
  12. αηgєℓ18

    αηgєℓ18 کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏23/3/16
    ارسال ها:
    782
    تشکر شده:
    3,661
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    طراح وبسایت
    محل سکونت:
    qom
    __dummy از این پست تشکر کرده است.
  13. кїѦ16

    кїѦ16 کاربر خودمونی

    تاریخ عضویت:
    ‏27/4/16
    ارسال ها:
    1,453
    تشکر شده:
    4,184
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    کسی نرفته فیلم اژدها وارد می شود ببینه ترسناکه می گن؟
     
    * فرزانه *، __dummy و αηgєℓ18 از این ارسال تشکر کرده اند.
  14. αηgєℓ18

    αηgєℓ18 کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏23/3/16
    ارسال ها:
    782
    تشکر شده:
    3,661
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    طراح وبسایت
    محل سکونت:
    qom
    والا فیلم ک جراتش رو ندارم ولی رمان پسران بد و ویلای وحشت رو خوندم ...اوفففففففف چی بودن
     
    __dummy از این پست تشکر کرده است.
  15. __dummy

    __dummy کاربر خودمونی

    تاریخ عضویت:
    ‏21/4/16
    ارسال ها:
    2,861
    تشکر شده:
    7,076
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    خوابیـــدن..!
    محل سکونت:
    بُرجِ دِلـــــو⛄❄
    ن باوااا..جن ک نداره...طرف تسخیر شدس...
     
    αηgєℓ18 از این پست تشکر کرده است.
  16. αηgєℓ18

    αηgєℓ18 کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏23/3/16
    ارسال ها:
    782
    تشکر شده:
    3,661
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    طراح وبسایت
    محل سکونت:
    qom
    __dummy از این پست تشکر کرده است.
  17. __dummy

    __dummy کاربر خودمونی

    تاریخ عضویت:
    ‏21/4/16
    ارسال ها:
    2,861
    تشکر شده:
    7,076
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    خوابیـــدن..!
    محل سکونت:
    بُرجِ دِلـــــو⛄❄
    αηgєℓ18 از این پست تشکر کرده است.
  18. αηgєℓ18

    αηgєℓ18 کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏23/3/16
    ارسال ها:
    782
    تشکر شده:
    3,661
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    طراح وبسایت
    محل سکونت:
    qom
    __dummy از این پست تشکر کرده است.
  19. ッ

    مدیر کل انجمن عضو کادر مدیریت برنده مسابقات پاپ موزیکی

    تاریخ عضویت:
    ‏12/3/15
    ارسال ها:
    23,928
    تشکر شده:
    65,422
    امتیاز دستاورد:
    113
    دوستانم اینجا باس خاطره تعریف کنیدا...
    ن لینک رمان و فیلم بذارین...
     
    Engineer، * فرزانه *، αηgєℓ18 و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  20. B4ᴅ G!ʁг

    B4ᴅ G!ʁг کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏9/9/16
    ارسال ها:
    8,261
    تشکر شده:
    25,243
    امتیاز دستاورد:
    113
    شغل:
    ŜŦǙĐĘЙŦ
    محل سکونت:
    Źสћεďสห ĈŦ
    سین و لام
    اقا ما ی داداش داریم فک کنم ب روی من زنده شده......تاروپود وجودش از کرم ریختن درس شده....بگذریم....خونمون دو طبقه س و ما بیشتر طبقه بالاییم و یه جورایی طبقه پایین شده متروکه....این داداش بنده هم ی ماسکی داره ک در حالت عادی نگاش کنی تا ی ماه باید بری پیش بابات بخوابی هیچی دیگه ی شب من پایین کار داشتم با هزار ترس و لرز رفتم پایین.....حالا پریزا کجاس سه متر اونور تر....چشتون روز بد نبینه تا برقا رو روشن کردم داداشم با این ماسکش پرید جلوم.......جاتون خالی ی شیش هفتا جیغ در رنگ های مختلف کشیدم که آخر سر آریا ماسکشو درآورد اومد جلوم هی میگف رومینا منم نترس!!جان من شما جای من بودین نمیترسیدین؟؟!!o_Oo_Oo_O
     
    Engineer از این پست تشکر کرده است.
بارگذاری...