╬╬╬ اتاق اعتراف بچه های پاپ موزیک ╬╬╬

درود بر همه!

همونطور که از عنوان تاپیک پیداست اینجا قراره بدون خجالت اعتراف کنیم..!

این اعترافات تلخ و شیرین میتونه از اخلاق و رفتار بدمون، سوتی که دادیم، از کسی خوشمون یا بدمون میاد، جایی زیرآبی رفتیم، کارهایی که کردیم و سعی کردیم پنهان بمونه و هرچیز دیگری باشه...
​

√ پی نوشت: با حفظ حرمت و اصول اخلاقی اعتراف کنید!

 

من اعتراف میکنم که


!!!!
وایی یادم رفت چی میخواستم بگم !!!

 

تو کل دوران تحصیلی تا پیش دانشگاهی تا حالا تقلب نکرده بودم...
ولی اعتراف میکنم که تو دانشگاه چند باری تقلب کردم. یه مراقب داشتیم که عین عقاب بود. یه بار تو یه کاغد تقلب نوشته بودم داشتم تو برگه وارد میکردم و اصلا حواسم به اطراف نبود.. منم ظاهر خیلی موجهی داشتم و کسی بهم شک نمیکرد. ولی یهو دیدم که این آقا تا سه چهار تا صندلی جلوییم اومده داره زیر و بم برگه ها رو چک میکنه. یه لحظه فاتحه خودمو خوندم... تا صندلی جلوییم اومد.. تا صندلی من رسید نمی دونم امداد غیبی بود، چی بود نمیدونم، ولی بقیه رو نگاه نکرد...منم حالا تمام بدنم میلرزید...
هیچی دیگه اون امتحان بهم خیلی استرس وارد شد، ولی متاسفانه متنبه نشدم

 

من وضعم خرابه
اعتراف نکنم بهتره

 

یکی از امتحانات پایان ترمم که افتاده بود ماه رمضون منم هیچی نخونده بودم استاده هم بدنمره!!!!
رفتم یکی از بچه هایی که جلوم نشسته بود برگشو باز گذاشت همه رو از روش زدم....یه سوالو من شک کردم فک کردم اشتباهه بهش گفتم جوابو عوض کرد نگو همون که اول زده بود درست بوده و من بهش اشتباه گفتم....
ولی کلا خدا خیرش بده اون امتحانمو با اینکه چیزی نخونده بودم شدم 18.5

 

كاش تقلب نميكردم...نمره شو از دست دادم... مال خودم جوابم درست بود .. چن بارم فش خورد دوستم....بهش گفتم فشت دادم.. ولي باز استقامت ميكرد ك جوابش درسته.

 

اعتراف می کنم
که اوایل کتاب ها را فقط برا نقل قول و جمله زیبا شون می خوندم که بعضی موقع ها بکار می اد
اما الان دیگه فقط برا دانستن و ارامشه
کسی شجاع نیس

 

اعتراف میکنم کلاس اول که بودم از یک تا 10 چاهارو و هفتو نمیگفتم چون یادم میرفت

 

نوبت اول ریاضیم 10 شد.

 

.... که یکی از تفریحاتم اینه که بغل دست هر کی می شینم خوش پا میشه میره چون اینفدر بهش کرم میریزم که نگو ....خخخخ

 

me too

 

اعتراف میکنم وقتی 9 سالم بود رفتیم بیرجند خونه یکی از اقوام.....واسه شام تصمیم گرفتیم بریم پارک....اقا رفتیم وقتی رسیدیم هرکی رف ی جا فقط من چون سرم درد میکرد از جام جم نخوردم....پسر این فامیلمون قبول کرد پیش من بمونه تنها نباشم...ی چن دیقه ای گذشت ی بنده خدایی از اون دور دست ها داد زد:نوشابه زرد بخرم یا سیاه؟من فک کردم با منه و بهم گفته سیاه......منم عصبانی شدم گفتم نه ببخشید داد زدم:سیاه خودتی.....هیچی دیگه این پسره بفل دستم داش چمنا رو گاز میزد....اون بنده خدام برا شفای من دس به دعا برداشت و دور شد.....

 

آقامن اگه اعتراف کنم همه تون بایدبرام طلب بخشش کنین
یک روز توخونه بامامانم اینا نشسته بودیم داشتیم حرفای مادردختری میزدیم که مامنم رفت آشپزخونه تلفن همراهش زنگ خورد منم که دیدم سایلنت رفتم ببینم کیه دیدم ازبیمارستانه جواب دادم گفتم این خط واگذارشده اون خانومه هم قطع کرد تامامانم برگرده اون تماسوحذف کردم ونشستم سرجام وقتی پس فردامامانم رفت متاسفانه مادربچه فوت شد چون دکتردیررسیده بود بالای سرش هنوزم اون روز که میاد عذاب میکشم ودرضمن عذاب وجدان دارم چون اگه مامانم میرسید یک بچه ناز الان بی مادرنمی شد

 

اینجانب هانا امیری از همین تریبون اعلام میکنم 16سالمه و بهمن 17 ساله میشم و اگر یکی دوسال پیش که اومدم یه سن دیگه گفتم بخاطر این بود که من خودم این کاربری رو نساخته بودم و اونی که ساخته بود سنم روگفته
خلاصه اینکه خیلی هام میدونن سنه واقعیه منو
از دروغ بدم میاد واس خاطر همین گفتم که بگم
خلاصه ببخشید

 

سلام و عرض ادب
نمیدونم بگم یا نه ولی من محمد مهدی ام
ولی هیچوقت منو مهدی صدا نکردن :|

 

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم پسرداییمو دوست داشتم
حتی به مامانم گفته بودم بریم ازش خواستگاری کنم!
الان که بهش فک میکنم میپوکم یعنی!

 

من یه کار بد کردم هه

 

اعتراف میکنم که کار بدی کردم

 

های مهدی

 

ینی سگ تو روحت
منم فرش گاز زدم خعلی باحال بود