1. در صورتی که برای اولین بار از این سایت بازدید میکنید, لازم است تا راهنمای سایت را مطالعه فرمایید. در صورتی که هنوز عضو نشده اید برای ارسال مطالب , دانلود فایل ها و ...عضو شده و در سایت ثبت نام کنید.با کلیک بر روی ثبت نام در مدت کوتاهی عضو سایت شده و از مطالب و امکانات سایت بهره مند شوید.
  2. هر گونه بحث سیاسی و خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران ممنوع می باشد و به شدت برخورد می شود.
  3. در صورت شکایت از مدیران و ناظران انجمن با کاربر farbod در ارتباط باشید.

نیا باران ، زمین جای قشنگی نیست!

شروع موضوع توسط Zahra73 ‏28/10/15 در انجمن ادبیات

  1. Zahra73

    Zahra73 برترین کاربر ماه

    تاریخ عضویت:
    ‏26/6/15
    ارسال ها:
    22,016
    تشکر شده:
    17,898
    امتیاز دستاورد:
    113
    شغل:
    انکولوژیست
    وب سایت:
    نیا باران ، زمین جای قشنگی نیست!
    من از جنس زمینم خوب میدانم،
    که دریا، جد تو در یک تبانی ماهی بیچاره را در دام ماهیگیر می راند.
    من از جنس زمینم خوب میدانم،
    که گل در عقد زنبور است،
    ... یک طرف سودای بلبل،
    یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست می دارد.

    نیا باران!!!!
    من از جنس زمینم خوب میدانم،
    که ای باران پشیمان میشوی از آمدن،
    در ناودانها گیر خواهی کرد،
    پس آنگه آرزوی خورشید، خواهی داشت.
    من از جنس زمینم خوب میدانم،
    که اینجا جمعه بازار است؛
    و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند،
    در اینجا قدر مردم را به زر اندازه میگیرند،
    در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند.
    نیا باران... زمین ناپاک و مردمانش شکوه از آسمان دارند.....
    نیا باران .. همان دستان نامردی که رو به آسمان بهر دعا دارند... همان بودند که خنجر بر پشت سرو نقش عشق کوبیدند....
    نبار بر این زمین و مردمانش، که تو پاکی و آلوده می گردی....
    نیا باران ، نیا باران...
     
    ، zahra.del، M.... و 7 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. یلدا جون

    یلدا جون مدیر بازنشسته

    تاریخ عضویت:
    ‏9/3/15
    ارسال ها:
    7,004
    تشکر شده:
    3,614
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    محل سکونت:
    کف پاپ موزیک
    ببار باران.....

    که دلتنگم....مثال مرده ،بی رنگم....

    ببار باران.....

    کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد...

    که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد...

    ببار باران....

    بزن بر شیشه ی قلبم....بکوب این شیشه را بشکن...

    که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد...

    ببار باران....

    که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش...

    ببار باران...

    درخت و برگ خوابیدن...اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن.....

    ببار باران.....

    جماعت عشق را کشتن....کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن.....

    ولی باران ، تو با من بی وفایی....توهم تا خانه ی همسایه می باری....و تا من میشوی یک ابر توخالی.....

    ببار باران.....

    ببار باران.......که تنهایم......
     
    ، سایه.، ƤƛƬƦƠƝƠ و 4 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
بارگذاری...