1. در صورتی که برای اولین بار از این سایت بازدید میکنید, لازم است تا راهنمای سایت را مطالعه فرمایید. در صورتی که هنوز عضو نشده اید برای ارسال مطالب , دانلود فایل ها و ...عضو شده و در سایت ثبت نام کنید.با کلیک بر روی ثبت نام در مدت کوتاهی عضو سایت شده و از مطالب و امکانات سایت بهره مند شوید.
  2. هر گونه بحث سیاسی و خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران ممنوع می باشد و به شدت برخورد می شود.
  3. در صورت شکایت از مدیران و ناظران انجمن با کاربر farbod در ارتباط باشید.

مسافر...

شروع موضوع توسط αQα Aмıя ‏1/11/16 در انجمن شعر

  1. αQα Aмıя

    αQα Aмıя کاربر اخراجی

    تاریخ عضویت:
    ‏27/10/16
    ارسال ها:
    331
    تشکر شده:
    510
    امتیاز دستاورد:
    93
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    Android and Web Developer ^_^
    محل سکونت:
    همه جای ایران سرای من است ^_^
    گفت مسافر است گفتم مسافرم

    کنار جاده ایستاده بودیم

    اوخندید ومن خندیدم

    هم قَدَم شد روی انگشتان ایستادم هم قد شدم

    اززیبایی ها گفت؛از زشتیها گفتم

    راه طولانی شد ومن ابی اسمان را زیبا تریافتم

    کوه را استوار تر ؛حتی غار غار کلاغ شنیدنی بود

    دنیا ایستاد

    دل جوان شد ؛جوانه زد

    تپید ؛گرما گرفت شکوفه زد

    دلخوش به زیبایی های جاده بودم

    فراموش کردم مسافر است

    رفت

    باد وزید دل طوفانی شد

    اسمان دیگر زیبا نبود سیاه بود

    جوانه ی به شکوفه نشسته ام را باد شکست

    من ماندم ودلی که هرثانیه تیر میکشید

    خون درون رگهایم پاییز نیامده به یخبندان زمستان رسیده

    دلکم :

    مسافر رفتنیست حتی درکوچه بن بست دلداگی

    دل نبند تومیمانی وانتظار

    نه انتظاره عزیز رفته انتظار لحظه ای که

    پارچه سفید روی تنت پایان دهد

    به حجم تمام دردهایت...
     
    ^^♥، maryam khanoom، |Ryhwnh| و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
بارگذاری...