1. در صورتی که برای اولین بار از این سایت بازدید میکنید, لازم است تا راهنمای سایت را مطالعه فرمایید. در صورتی که هنوز عضو نشده اید برای ارسال مطالب , دانلود فایل ها و ...عضو شده و در سایت ثبت نام کنید.با کلیک بر روی ثبت نام در مدت کوتاهی عضو سایت شده و از مطالب و امکانات سایت بهره مند شوید.
  2. هر گونه بحث سیاسی و خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران ممنوع می باشد و به شدت برخورد می شود.
  3. در صورت شکایت از مدیران و ناظران انجمن با کاربر farbod در ارتباط باشید.

(داستان) از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری

شروع موضوع توسط مرتضی. ‏25/11/16 در انجمن داستان و حکایت

  1. مرتضی.

    مرتضی. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏9/3/15
    ارسال ها:
    3,640
    تشکر شده:
    14,043
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    خوردن غم ایران
    محل سکونت:
    شهر آخوندا
    مصطفى فتاحى:
    زن جوانی در جاده رانندگی می کرد برف کناره جاده نشسته بود و هوا سرد بود. ناگهان لاستیک ماشین پنچر شد و زن ناچار شد از ماشین پیاده شود تا از رانندگان دیگر کمک بگیرد.

    حدود ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺍﻱ ﻣﻲ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﻮﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ .

    ﺯﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﻤﮏ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ .

    ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻫﺎ ﻳﮑﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺩ ﻣﻲ ﺷﺪﻧﺪ .

    ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﺎﻟﺘﻮﻱ ﮐﺮﻣﻲ ﺍﺻﻼ ﺗﻮﻱ ﺑﺮﻑﻫﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ .

    ﺑﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﻳﺶ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺑﺮﻑﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ .

    ﺷﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ ﺩﻭﺭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﻴﭽﻴﺪ ﻭ ﮐﻼﻩ ﭘﺸﻤﻲﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺭﻭﻱ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﻳﺶ ﮐﺸﻴﺪ .

    بالاخره ﻳﮏ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻗﺪﻳﻤﻲ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ .

    ﺯﻥ ، ﮐﻤﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪ .

    ﺯﻥ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ، ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮐﺴﻲ ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ .

    ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮﻣﺎﻱ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮﻱ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﺯﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ .

    ﺍﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی کمکش ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

    ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻖ ﺗﻖ ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺯﺩ و اشاره کرد که لاستیک درست شد.

    ﺯﻥ ﭘﻮﻟﻲ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﻮﻝ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭﺍ ، ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﻴﻦﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻭﻱ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ، ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﮔﺮﻓﺖ.

    ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ، ﺑﺎ ﺍﺩﺏ ، ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ :

    " ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ، ﺳﻌﻲ ﮐﻨﻴﺪ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﮐﺴﻲ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﮐﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ . "

    ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻲ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑﺍﻭﻟﻴﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ .

    ﺍﺯ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻏﺬﺍﻱ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻳﮑﻲ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﻫﺎﻱ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ گارسونی ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﻪ ﻣﻴﻞ ﺩﺍﺭﺩ .

    ﺯﻥ ، ﻏﺬﺍﻳﻲ 80 ﺩﻻﺭﻱ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩ ، ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺻﺪ ﺩﻻﺭﻱ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﺍﺩ .

    ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻻﺭ باقی مانده ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ .

    ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺧﺒﺮﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻥ ﻧﺒﻮﺩ . ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ، ﺭﻭﻱ ﻳﮏ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬﻱ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺘﻲ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﺪ .

    ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ .

    ﺩﺭ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻋﻼﻭﻩ ﻱ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺩﻻﺭ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﻭﻱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ ﻧﺸﻮﺩ .

    ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : " ﺳﻌﻲ ﮐﻦﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺮﻱ ﻧﺒﺎﺷﻲ ﮐﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ . "

    ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ، ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺁﻫﻲ ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .

    ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ : ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻱ ﺯﻧﻲ ﺑﺎ ﭘﺎﻟﺘﻮﻱ ﮐﺮﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻪ ﻣﺒﻠﻎ ﮐﺎﻓﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ .

    ﻗﻄﺮﻩ ﻱ ﺍﺷﮑﻲ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻓﺮﻭ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺯﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

    ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ...



    گاهی دلم می‌سوزد که چقدر می‌توانیم مهربان باشیم و نیستیم !

    چقدر می‌توانیم باگذشت باشیم و نیستیم !

    گاهی دلم می‌سوزد که چقدر می‌توانیم کنار هم باشیم و از هم فاصله می‌گیریم !

    چقدر می‌توانیم دل به‌دست آوریم اما دل می‌سوزانیم !

    دوستان لطفا آخرین نفر نباشید.
    ❤❤❤❤❤
     
    _.Fateme._، ƤƛƬƦƠƝƠ، ~•Ɩɳɾเ•~ و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. _.ოՁհlՁ_79._

    _.ოՁհlՁ_79._ کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏15/10/16
    ارسال ها:
    5,419
    تشکر شده:
    11,063
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    محل سکونت:
    مشهد
    واقعـــــــــــا :thumbsup::thumbsup:
     
    katrina و مرتضی. از این پست تشکر کرده اند.
  3. ~•Ɩɳɾเ•~

    ~•Ɩɳɾเ•~ کاربر حرفه ای

    تاریخ عضویت:
    ‏5/10/16
    ارسال ها:
    10,301
    تشکر شده:
    25,989
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    شغل:
    بچه محصل
    محل سکونت:
    T̤̈B̤̈Z̤̈
    با اینکه قبلا خونده بودم...ولی عالیه..به این جمله اعتقاد دارم:)
     
    مرتضی. از این پست تشکر کرده است.
  4. katrina

    katrina کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏22/3/16
    ارسال ها:
    5,202
    تشکر شده:
    12,892
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    من نمیدونم این مصطفی فتاحی کیه....ولی داستانش تو کتاب توتویی هستش
     
    مرتضی. از این پست تشکر کرده است.
  5. مرتضی.

    مرتضی. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏9/3/15
    ارسال ها:
    3,640
    تشکر شده:
    14,043
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    خوردن غم ایران
    محل سکونت:
    شهر آخوندا
    نه نه
    چون این داستانو از کانال مصطفی فتاحی برداشتم اسمو مصطفی هست اولش و یادم رفت اول داستان اسمشو پاک کنم :pompus:
    در ضمنضمن اگه نمیشناسیش یه سرچ کن تو گوگل
    الان گفتی نمیشناسمش انگار منو فحشم دادی :mad:
     
    katrina از این پست تشکر کرده است.
  6. katrina

    katrina کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏22/3/16
    ارسال ها:
    5,202
    تشکر شده:
    12,892
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    خب بخشید من منظوری نداشتم....
    الان فهمیدم کیه...
     
    مرتضی. از این پست تشکر کرده است.
  7. مرتضی.

    مرتضی. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏9/3/15
    ارسال ها:
    3,640
    تشکر شده:
    14,043
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    خوردن غم ایران
    محل سکونت:
    شهر آخوندا
    :inlove::inlove:
    :woot::woot:
    :):)
     
    katrina از این پست تشکر کرده است.
  8. katrina

    katrina کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏22/3/16
    ارسال ها:
    5,202
    تشکر شده:
    12,892
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    اگه اشتباه نکنم فکر کنم اواترتم همونه
     
    مرتضی. از این پست تشکر کرده است.
  9. مرتضی.

    مرتضی. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏9/3/15
    ارسال ها:
    3,640
    تشکر شده:
    14,043
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    خوردن غم ایران
    محل سکونت:
    شهر آخوندا
    خدایا منو بکش ، خدایا منو بکش
    نه این ناصر عطر هست
    شاعر و آهنگساز چندتا از آهنگای مصطفی ، البته یه فیت هم با مصطفی خونده
    چون من زیاد باهاش چت میکردم یه زمان و الانم باهاش رفیقم
    از این عکسش خیلی خوشم اومد گذاشتمش اینجا
     
    katrina از این پست تشکر کرده است.
  10. katrina

    katrina کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏22/3/16
    ارسال ها:
    5,202
    تشکر شده:
    12,892
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    :laugh::bucktooth:
    خب من از کجا میدونستم .؟؟؟
    ولی شبیشه یکم
     
    مرتضی. از این پست تشکر کرده است.
  11. مرتضی.

    مرتضی. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏9/3/15
    ارسال ها:
    3,640
    تشکر شده:
    14,043
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    خوردن غم ایران
    محل سکونت:
    شهر آخوندا
    ناراحت نشو
    راستش حق داری خیلی با آهنگ و چهره مصطفی آشنا نباشی
    چون مصطفی 5-6 سال پیش رو بورس بود ، الان خیلی اهنگاش معروف نیس ، البته من که طرفدار دو آتیشه شم همیشه همه آهنگاشو دوس دارماا
     
    katrina از این پست تشکر کرده است.
  12. katrina

    katrina کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏22/3/16
    ارسال ها:
    5,202
    تشکر شده:
    12,892
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    اهان که این طور...
    کلا منم اهنگای ایرونی گوش نمیدم
     
  13. مرتضی.

    مرتضی. کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏9/3/15
    ارسال ها:
    3,640
    تشکر شده:
    14,043
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    خوردن غم ایران
    محل سکونت:
    شهر آخوندا
    واقعا ؟؟؟
    ولی حتما دوتا از آهنگهای مصطفی رو تو تاپیک هدیه ها برات میزام و تگت میکنم ، اونارو گوش بده
     
    katrina از این پست تشکر کرده است.
  14. katrina

    katrina کاربر فعال

    تاریخ عضویت:
    ‏22/3/16
    ارسال ها:
    5,202
    تشکر شده:
    12,892
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    زن
    باشه
     
    مرتضی. از این پست تشکر کرده است.
  15. آهو

    آهو کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏3/3/20
    ارسال ها:
    747
    تشکر شده:
    436
    امتیاز دستاورد:
    63
    جنسیت:
    زن
    خيلي خوي بود ممنون
     
بارگذاری...