1. در صورتی که برای اولین بار از این سایت بازدید میکنید, لازم است تا راهنمای سایت را مطالعه فرمایید. در صورتی که هنوز عضو نشده اید برای ارسال مطالب , دانلود فایل ها و ...عضو شده و در سایت ثبت نام کنید.با کلیک بر روی ثبت نام در مدت کوتاهی عضو سایت شده و از مطالب و امکانات سایت بهره مند شوید.
  2. هر گونه بحث سیاسی و خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران ممنوع می باشد و به شدت برخورد می شود.
  3. در صورت شکایت از مدیران و ناظران انجمن با کاربر farbod در ارتباط باشید.

بیوگرافی فریبا متخصص همسر هاشم دماوندی در سریال شهرزاد

شروع موضوع توسط nargessamiri ‏12/4/18 در انجمن بیوگرافی بازیگران ایرانی

  1. nargessamiri

    nargessamiri کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏10/4/18
    ارسال ها:
    205
    تشکر شده:
    74
    امتیاز دستاورد:
    28
    جنسیت:
    زن
    بیوگرافی فریبا متخصص
    [​IMG]
    فریبا متخصص در ۱ مرداد سال ۱۳۴۰ متولد و اکنون ۵۷ ساله است او از بازیگران چشم سبز سینمای ایران می باشد که اصالت بروجردی دارد و فارغ التحصیل رشته جامعه شناسی است. او در یک خانواده پر جمعیت ۷ نفره متولد شد و در سریال شهرزاد در نقش همسر هاشم دماوندی (مهدی سلطانی) به خوبی ایفای نقش کرد.

    ازدواج و همسر
    فریبا متخصص متأهل می باشد و با فردی بنام پور بهرامی ازدواج کرده است و حاصل این ازدواج فرزندی بنام پوریا بهرامی است که ۲۲ ساله است و همانند مادرش در زمینه بازیگری فعالیت دارد و فارغ التحصیل رشته سینما از کشور قبرس می باشد. جالب است بدانید او در سریال در چشم باد به همراهی مادرش بازی کرده است.

    شایعه ازدواج فریبا متخصص با مهران مدیری
    مدت هاست خبری در در فضای مجازی و برخی سایت ها پخش می شود که فریبا متخصص قبلا همسر مهران مدیری بوده و بعد آن ها از هم طلاق گرفتند. این خبر واقعیت ندارد و شایعه ای بیش نیست.

    [​IMG]

    شروع فعالیت بازیگری
    فریبا متخصص اولین کاری هنری خودش را در سال ۱۳۶۰ با تئاتر شروع کرد و اولین فعالیت خودش را در تلویزیون در سال ۱۳۶۲ و در سال ۱۳۶۸ در رادیو شروع کرد و نهایتاً در سال ۱۳۷۰ وارد سینما شد.

    تلخ ترین اتفاق زندگی فریبا متخصص
    تلخ ترین اتفاق و خاطره زندگی من به شبی بر می گردد که برادر جوانم را به طور ناگهانی در اثر سکته قلبی از دست دادم و تلخی این ماجرا وقتی دو برابر شد که من مجبور شدم مراسم عزاداری را بخاطر قراری که در رادیو با گروهم داشتم ترک کنم آنقدر گریه کرده بودم که چشم هایم باد کرده بود برای همین یک عینک آفتابی به چشمم زدم و همه همکارام با تعجب به من نگاه می کردند و پیش خودشون می گفتند این چرا عینکش را در نمی آورد.

    آن روز من باید به همراه یک گروه ۲۰ نفره نقش زنی را بازی می کردم که صاحب کافه بود و باید مدام می خندید و اداهایی باید در می آوردم که در حالت عادی برای من سخت بود با همه این ها من آن نقش را اجرا کردم و وقتی نمایش پایان یافت دیگه نتونستم گریه خودم را نگه دارم و گریه کردم اعضای گروه به شدت ناراحت شدند و بهم گفتند چرا ماجرا را به آن ها نگفتم!

    راستش من هنوزم نمیدونم کارم درست بود یا نه؟ شاید بهتر بود پیش خانواده ام می ماندم و شایدم کار بهتر را کردم که وظیفه شغلی را انجام دادم ! به هر حال این ماجرا تلخ ترین خاطره زندگی من است.
     
    B4ᴅ G!ʁг از این پست تشکر کرده است.
بارگذاری...