1. در صورتی که برای اولین بار از این سایت بازدید میکنید, لازم است تا راهنمای سایت را مطالعه فرمایید. در صورتی که هنوز عضو نشده اید برای ارسال مطالب , دانلود فایل ها و ...عضو شده و در سایت ثبت نام کنید.با کلیک بر روی ثبت نام در مدت کوتاهی عضو سایت شده و از مطالب و امکانات سایت بهره مند شوید.
  2. هر گونه بحث سیاسی و خلاف قوانین جمهوری اسلامی ایران ممنوع می باشد و به شدت برخورد می شود.
  3. در صورت شکایت از مدیران و ناظران انجمن با کاربر farbod در ارتباط باشید.

" حرفای خودمونی :) "

شروع موضوع توسط _.Fateme._ ‏25/3/16 در انجمن ادبیات

  1. paryyy

    paryyy کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏24/10/16
    ارسال ها:
    16
    تشکر شده:
    41
    امتیاز دستاورد:
    13
    جنسیت:
    زن
    وابستگی به کسی که متعلق به تو نیست
    یعنی مرگ تدریجی...
     
    ^^♥، زرد و _.Fateme._ از این ارسال تشکر کرده اند.
  2. paryyy

    paryyy کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏24/10/16
    ارسال ها:
    16
    تشکر شده:
    41
    امتیاز دستاورد:
    13
    جنسیت:
    زن
    من میگم..
    قبول دارین....
    بعضیا یه جذابیت خاصی دارن
    نگاشون
    صداشون
    چشماشون...
     
    ^^♥، زرد و _.Fateme._ از این ارسال تشکر کرده اند.
  3. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    -ميروم خسته و افسرده و زار..
    سوي منزلگه ويرانه خويش

    به خدا مي برم از شهر شما
    دل شوريده و ديوانه خويش..!

    " فروغ_فرخزاد "❤❤❤

    ....:)
     
    ^^♥، زرد، paryyy و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  4. paryyy

    paryyy کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏24/10/16
    ارسال ها:
    16
    تشکر شده:
    41
    امتیاز دستاورد:
    13
    جنسیت:
    زن
    در من یک تیمارستان وجود دارد
    یک تیمارستان با هفتاد تخت با هفتاد دیوانه
    وسخت ترین کار دنیا را من میکنم
    وقتی از من می پرسند؛خوبی؟؛
    و من باید یک تیمارستان را ارام کنم وبا متانت صادقانه ای بگویم
    بله امروز `خیلی خوبم`
     
    Lonely lovely، ^^♥، زرد و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  5. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    توی کشوی میز کارش همیشه شکلات داشت،
    نگران هیکلش نبود،
    نگران جوش زدن صورتش يا قضاوت مردم.
    پنج سال با هم همکار بودیم،
    بلند می خندید و خنده هایش شیرین بود،
    راحت تقاضا می كرد و زود می جوشيد.
    هر وقت دلش مي خواست بغلت می گرفت و می بوسيد.
    كتاب كه قرض می گرفت به موقع پس می داد،
    لا به لای ورق هايش كارت پستال دست ساز معطر يا گل خشك می گذاشت.
    همیشه لبخند به لب داشت.
    عادت داشت چایش را با شیرینی می خورد،
    سفری برایش پیش آمد و چند ماهی رفت پیش خواهرش،
    وقتی برگشت قهوه خور شده بود،
    شدید،
    آن هم بی شکر.
    شیرینی که تعارفش می کردی پس می زد.
    یک نوع شکلات بیشتر نمی خورد،
    از همان هایی که رویش نوشته هفتاد درصد،
    ماالشعیر ِبدون طعم می خورد،
    تلخ ِ تلخ،
    کم کم لبخند زدن از یادش رفت،
    حس می کردم تلخی طبعش خندیدن را برایش سخت کرده،
    نمی گذاشت کسی او را « عزیزم » خطاب کند،
    مثل ماده ببر زخمی چنگال نشان می داد اگر کسی عزیزم صدایش می کرد.
    سلام که می کردی نگاهت می کرد،
    جواب را با سر می داد آن هم با تاخیر.
    حوصله ی هیچ کسی را نداشت،
    حتی حوصله ی خودش را.
    توی نگاهش یک چیز غریبی بود،
    یک چیزی به تلخی همان قهوه ی تلخش،
    فنجان قهوه اش را که می گرفت دستش،
    فکر می کردی قهوه ی قجر می خورد.

    دوستی می گفت:« آنهایی که خیلی تلخ هستند روزی از تلخی متنفر بوده اند،
    پیشامدی پیش آمده و تلخی را ریخته توی جانشان،
    بعدانگار لج کرده اند،
    اول با خودشان، بعد با دیگران.
    اینها هم روزی خندیدن بلد بوده اند...»
    می گفت:« بعضی دردها آدم را قوی تر نمی كند، می كُشد...»
    راست می گفت،
    هر وقت فنجان قهوه را می گرفت دستش،
    حس می کردم مُرده دارد قهوه می خورد.
     
    Lonely lovely، ^^♥، زرد و 5 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  6. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    -مرگ ها دو دسته‌اند:

    مردی که قدم می‌زند ؛
    زنی که حرف نمی‌زند…!
    ;);)

    " امين_احمدى "
     
    ^^♥، زرد، zahra.del و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  7. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    -لبخند شما در واقع ،
    اشک هایی هستند که ؛
    سرازیر نمی شوند.

    :happy::happy:

    " فرانتس_کافکا "
     
    ^^♥، زرد، zahra.del و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  8. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    بعضي آدم ها كتبى اند.
    آدمهاى كاغذ و قلم.
    اهل تكست و وب و نوشتن.
    آدمهاى كلمه.
    اينها نوشتن را به حرف زدن ترجيح ميدهند.
    اينها آدمها را از لاى كلماتشان بيشتر ميفهمند و ميشناسند انگار.
    نه اينكه بيشتر لزوماً، بهتر شايد.
    رو به روى آدمهاى نوشتارى كه بنشينيد، حرف كمى براى گفتن دارند.
    مگر اينكه آنقدر حس نزديك بودن داشته باشند تا كلمه هايشان را بتوانند در ذهنشان بنويسند و با زبانشان برايتان بخوانند.
    اينها زياد نگاهتان نميكنند معمولاً.
    مگر اينكه جنس نگاه و چشمانتان را دوست داشته باشند يا اينكه حس كنند كلماتى لاى نگاهتان جاريست.

    آدمهاى كتبى هميشه چيزى براى نوشتن دارند.
    در هر اتفاقى دنبال كلمه ميگردند تا ثبتش كنند.
    بو ها و رنگ ها را هم كلمه ميكنند حتى برايتان.
    از صبح تا شب گوشى موبايلشان كنار دستشان و مشغول تكست زدن اند.
    مشغول نوشتن اند.
    از اتفاقات روزانه شان مينويسند تا خاطرات سياه و سفيد و رنگيشان.
    بعضى از اينها از اجتماعات دورند.
    در هر جمعى شركت نميكنند.
    بين آدمها پيدايشان نميشود.
    كلاً كمى مردم گريزند.
    يكى دو نفر را پيدا ميكنند و مدام با آنها ميپلكند.
    اما با همان يكى دو نفر حالشان خوب است.
    تنهاييشان كمى پر ميشود.
    احتياجى ندارند آدمهاى جديد وارد زندگيشان كنند.
    آنقدر با همان ها ميمانند تا روزى برسد طرف برود بيرون از رابطه.
    حرفى براى گفتن نماند.
    بى هيچ حرفى كنار ميكشند.
    خودشان را لا به لاى زندگى كسى نميچپانند.
    آرامند، سرشان گرم كار خودشان است.
    چاى ميخورند، قدم ميزنند، موسيقى بى كلام و با كلام گوش ميدهند، كتاب ميخوانند...
    اينها را تا ببينيد ميشناسيد.
    اصلن انگار هالهء دورشان يك رنگ خاص باشد،
    انگار همه شان يك بو بدهند،
    انگار همه شان از يك جنس باشند،
    به راحتى ميشناسيدشان...

    آدمهاى آرامى كه انگار هميشه منتظرند...
    هميشه منتظر يك چيز خوب اند،
    يك اتفاق خوب،
    يك آدم خوب،
    يك روز خوب.
    هميشه منتظر يك حس خوبند.
    لای كلمه ها، لاى ساعتهاى روز، لاى نتهاى موسيقى، لاى برگهاى رنگى چنار، لاى نگاه آدمها...
    اين آدمها از جنس ماندگارى اند.
    از جنس رفاقت هاى ناب و خواستنى.
    پيدايشان كرديد حواستان باشد آهسته وارد حريمشان شويد،
    آهسته بشناسيدشان،
    آهسته كنارشان بنشينيد.
    اينها آهسته ميآيند،
    آهسته ميماند،
    آهسته مدام اند. هستند. هميشه هستند مادامى كه از جنس حريمشان باشيد.
    بمانيد كنار اينها.
    حتماً روزهايتان خاطره انگيز خواهد شد.
    حالتان خوش خواهد شد.
    اينها نويد روزهاى خوب زندگى اند.
    زندگي كنيدشان.:)
     
    ^^♥، زرد، zahra.del و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  9. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    هرازگاهی
    خودت را هَرَس کن...
    شاخه های اضافیت را بچین...
    پای تمام شاخه بریده هایت بایست..
    باغبانی کن خودت را...
    خاطرات بدت را...
    سَبُک کن فکرت را...
    ریاضیدان باش...

    حساب و کتاب کن...
    خوبیهای زندگیت را جمع کن...
    آدمهای بدِ زندگیت را کم کن...
    همه چیز خوب می شود...
    قول میدهم..
    خوب ..خوب....:)
     
    ^^♥، paryyy، zahra.del و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  10. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    چه بیهوده اختراع شد
    سَم
    شکنجه
    تیغ
    چوبه ی دار
    وقتی
    یک خاطره می تواند
    نفست را بند بیاورد
    زمین گیرت کند
    تو را به گریه بیندازد
    خونت را به جوش آورد...:)
     
    ^^♥، Sig، ندا4444 و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  11. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    از همان زمان که "نامه" های بلند بالا شد "پیامک"
    "پیامک" شد "استیکر"
    از همان زمان که "چای کیسه ای" را
    به "چایی لاهیجان" دیر دم خودمان ترجیح دادیم!
    از وقتی "فست فود"
    جای ساعتها "قل قل قرمه سبزی" روی "اجاق گاز "مان را گرفت!
    از همان موقع که "همه فصل" همه "میوه" ای در اختیارمان بود و یک فصل "انتظار" نکشیدیم تا میوه ی "نوبرانه" مان برسد!
    همه چیز باید دم دستمان باشد حتی اگر فصلش نرسیده باشد!
    از وقتی هر چیز را "سریع" خواستیم!
    از وقتی هرچیز را "آسان" به دست آوردیم!
    و اگر آسان بدست نیامدنی بود "رهایش" کردیم
    "صبر" و "انتظار" برایمان کسالت آور و بی معنی شد!
     
    ^^♥، Sig، بانوي آرامش و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  12. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    خیلی هایمان یک کسی در زندگیمان داریم که مشتمان پیشش باز است.
    یک کسی که تمام زیر و بممان را می داند.
    پدرسوختگی ها، توجیه کردن ها و زیرآبی رفتن هایمان را می شناسد.
    می داند و می فهمد و بلد است کجا ضعیفیم،
    کجا عین بچه هاییم،
    کجا از پس یک ماجرا بر می آییم و کجا نه!
    می داند دقیقا در این لحظه کم آوردیم و یا تا آخر این ماجرا را می رویم.
    یک کسی که همه دروغ هایمان را می شناسد و نمی توانیم باهاش هیچ وقت مافیا بازی کنیم.
    همه ما یک کسی داریم که می داند فلان جمله، فلان نوشته ما خیلی صادقانه نیست، جای صداقت توش هوش و ذکاوت دوست نداشتنی ریختیم.
    جای خون و روح، با تکنیک و فرم ماجرا را پیش بردیم.
    یک کسی که بی اندازه ما را بلد است.
    می داند کی مستیم و کی داریم ادای مستی را در می آوریم،
    می داند کی قبل از آنکه چیزی بگوییم شیفته کسی یا چیزی شدیم و کی از کسی بیزار شدیم.
    یکی که ذره ذره ما را بلد است و... همان اندازه که پناهگاهمان است ازش گریزانیم.
    همان اندازه که شیفته اش هستیم یا عاشقش یک وقت هایی هم دلمان می خواهد برای مدت طولانی نبینیمش.
    یک نفر که جدا از هر جایگاهی که در زندگیمان دارد، رفیقمان است.
    خود کلمه رفیق...!!
    همه ی ما یک کسی داریم در زندگیمان که این شکلی است
    یک کسی که زیاد از حد بلدمان است و هیچ راز ناگفته ای میانمان نیست جز همین بلدیت او از ذره ذره بودن ما...!!
     
    paryyy، ^^♥، zahra.del و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  13. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    هی رفیق قدیمی ...
    یادته؟!
    ماهم اینجوری بودیما..یادته؟!!
    یادته میگفتم منو میفهمی بیشتراز خودم؟!!
    وقتی بینمون فاصله افتاد...قبول کردمو گفتم فاصله اس دیه...دست ما نیس ک...
    اما حالا...
    ی بلوک با من فاصله داریا...
    میفهمی؟!
    میفهمی حالمو؟!
    یا دیع نمیفهمی؟!
    میشه بگی ...:unsure:
     
    k!m!a، ^^♥، Sig و 3 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  14. zahra.del

    zahra.del کاربر متخصص

    تاریخ عضویت:
    ‏5/8/15
    ارسال ها:
    7,452
    تشکر شده:
    19,489
    امتیاز دستاورد:
    113
    محل سکونت:
    ✔ ـᓆـطعهـ ∵88∵ ،رבيـ؋ ∵149∵ ،شمارهـ ∵9∵ ✔
    سخت است نوازش سطرها،

    مبادا كه نظمشان به هم بريزد و خوابشان تلخ شود!

    دائم بدوم دنبال رديف و قافيه اى كه مشام مرا از عطر تو پركند...

    هيچ كس هم نداند لالايى هايم را،

    براى شعرهايى ميخوانم كه اعجازش،

    همين نبودن توست...
     
    _.Fateme._، ^^♥، Sig و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  15. zahra.del

    zahra.del کاربر متخصص

    تاریخ عضویت:
    ‏5/8/15
    ارسال ها:
    7,452
    تشکر شده:
    19,489
    امتیاز دستاورد:
    113
    محل سکونت:
    ✔ ـᓆـطعهـ ∵88∵ ،رבيـ؋ ∵149∵ ،شمارهـ ∵9∵ ✔
    دِلم گِرفتہ است يا دِلگيرَم يا شايد هم دِلم گير اَست!
    نِميدانَم...
    اَصلا هيچ وَقت فَرق بيـטּ ايـטּ ها را نفهميدَم!
    فقط ميدانَم دِلم يك جورے ميشَود...
    جورے كِہ مثلِ هميشہ نيست!
    دِلم كِہ اينطور ميشود، غُصہ هاےِ خودَم كِہ هيچ،
    غُصہ ے همہ ے دُنيا ميشَود غُصہ ے مَـטּ!
    بَعد دِلم بدجور غروب زَده ميشَود...
     
    _.Fateme._، Lonely lovely، ^^♥ و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  16. Sig

    Sig کاربر خودمونی

    تاریخ عضویت:
    ‏1/1/15
    ارسال ها:
    1,347
    تشکر شده:
    6,316
    امتیاز دستاورد:
    113
    +چطوری ؟
    - داغون در حدّ ...
    + یه سوال بپرسم ؟
    - بگو ..
    + بنظرت باید چیکار کرد تا یه جنگل سبز ،نابود بشه ؟؟ جوابش یکم سخته فکر کنم ،نه ؟هههه
    - شاید
    + حالا چی لازم داره ؟
    - خب معلومه ، آتیش ؟
    + احتمالش هست ... حالا بگو مترادف آتیش توی وجود آدم چیه ؟
    - نا امیدی .. فکرای منفی .. کارای خرکی ..؟
    + واسه تو کدومشه ؟
    - حال داریا ؟ نمیدونم .. :)
    + اگ داغونی ،بجای چسناله هات ،یکم ببین وجودتو ک چی داغونش کرده ،خاموشش کن .. جوری ک خاکسترشم نمونه واست ...
    - چرا ؟ داریم دور هم خوش میگذرونیم خخ
    + این آتیش از اون آتیشایی نیست ک با یه لیوان آب خاموش میشه،،
    بعضیا کل زندگیشونو فداش میکنن ... ولی فقط آتیش شعله ور تر میشه ...
    - کار من دیگه از این کارا گذشته ...
    + ببین،، یارو لب دار میره ... ولی هنوز امیدشو داره !! جوانه ش توو وجود همه هست.. فقط یکم آب بده بهش
    - .....
     
    ، _.Fateme._، بانوي آرامش و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  17. paryyy

    paryyy کاربر تازه وارد

    تاریخ عضویت:
    ‏24/10/16
    ارسال ها:
    16
    تشکر شده:
    41
    امتیاز دستاورد:
    13
    جنسیت:
    زن
    عالی
     
    _.Fateme._ و ^^♥ از این پست تشکر کرده اند.
  18. Nariman70

    Nariman70 Well-Known Member برنده مسابقات پاپ موزیکی

    تاریخ عضویت:
    ‏16/7/15
    ارسال ها:
    5,241
    تشکر شده:
    16,295
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    انسان
    وب سایت:
    در زندگی خیلی‌هامان «یک نفر» هست که همیشه هست .
    یک نفر که همه با «او» مقایسه می‌شوند،
    که تصویرِ هر تازه‌واردی ناخودآگاه می‌رود می‌نشیند کنار تصویر «او».
    یک نفر که معیار است، شاخص است . .
    یک نفر که مهم نیست بیست سال از آخرین دیدارش گذشته یا یک روز؛
    خاطره‌اش پونِز شده به یک درد عمیق که می‌پیچد زیرِ جناغ سینه و برمی‌گردد به آن حفره‌ی خون‌آلود.
    آن یک نفر رسالتش در زندگی آدم این است که بنشیند توی یک قاب عکسِ سمج و چفت شود به در و دیوارِ دل و پدر آدم را دربیاورد...
    باید از شرّ آن «یک نفر» خلاص شد.
    آن قاب عکسِ عزیزِ لعنتی را باید کند و انداخت دور.
    ولی... جای میخ روی دیوار،
    همیشه مجروح می‌ماند...:)
     
    k!m!a، _.Fateme._، ^^♥ و 2 نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
  19. Lonely lovely

    Lonely lovely کاربر خودمونی

    تاریخ عضویت:
    ‏24/1/16
    ارسال ها:
    2,339
    تشکر شده:
    4,805
    امتیاز دستاورد:
    113
    جنسیت:
    مرد
    شغل:
    دانش آموز
    محل سکونت:
    یه جایی تو همین ایران خودمون
    آقا هر چی اسپم میدم اخراج شم اخراجم نمی کنن چرا ؟؟؟
     
  20. _.Fateme._

    _.Fateme._ مدیر بخش عضو کادر مدیریت

    تاریخ عضویت:
    ‏24/3/16
    ارسال ها:
    12,243
    تشکر شده:
    43,223
    امتیاز دستاورد:
    113
    :/
     
    zahra.del، ^^♥، ندا4444 و یک نفر دیگر از این ارسال تشکر کرده اند.
بارگذاری...